loading...
امام رضا ( ع )
Mahdi بازدید : 87 پنجشنبه 27 مرداد 1390 نظرات (0)

صحبت گنجشک با امام رضا علیه‏السلام 

      یکی از اصحاب امام ‏رضا علیه‏السلام به نام سلیمان نقل میکند حضرت امام رضا علیه‏السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه‏گاهی برای استراحت به باغ می‏رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می‏شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می‏رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می‏گفت. امام علیه‏السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند: «سلیمان! این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه‏هایش حمله کرده است. زودباش به آن‏ها کمک کن!...» با شنیدن سخن امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن‏قدر با عجله به ‏طرف ‏ایوان دویدم که پایم به پله‏های لب ایوان برخورد کرد و چیزی ‏نمانده ‏بود که ‏پرت ‏شوم...
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می‏گوید؟» امام فرمودند
:

«من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟

خداوندا چه کنم؟

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ فقط به عشق امام رضا نوشته شده است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 433
  • بازدید کلی : 7,892